به گزارش تحریریه، این اندیشکده در گزارش خود آورده است: مرزهای جنوبی و غربی اسرائیل (سرزمینهای اشغالی)، آهسته فاجعهای در حال شکلگیری است. بحرانهایی که زمانی در سودان و لیبی جدا از هم بودند، اکنون به یک جبهه واحد و خطرناک بدل شدهاند و تا مرزهای اسرائیل (سرزمینهای اشغالی) امتداد مییابند. یکپارچهشدن «نیروهای پشتیبانی سریع» (RSF) در سودان، بههمراه تداوم ازهمگسیختگی سیاسی در لیبی و واکنش محدود و تحت قیود سیاسی مصر، یک کریدور زمینی پایدار برای انتقال سلاح، سوخت و نیرو ایجاد کرده است. این کریدور مسئلهای دوردست نیست؛ یک تهدید مستقیم و ساختاری برای امنیت ملی [رژیم] اسرائیل است.
هسته اصلی خطر ساده و هولناک است؛ مسیرهای قاچاق پرظرفیت که از سه منطقه مرزی سودان–لیبی–مصر میگذرند، اکنون برای دشمنان [رژیم] اسرائیل جایگزینی مطمئن در برابر قاچاق دریایی و دیگر مسیرهای زیرزمینی فراهم میکنند. این مسیرهای زمینی از تلاشهای سنتی رهگیری عبور میکنند و انتقال تسلیحات پیشرفته به نوار غزه و صحرای سینا را ممکن میسازند. آنچه با قاچاقهای گهگاهی آغاز شد، اکنون به لجستیک نهادینه تبدیل شده است. کاروانهای سازمانیافته، گرههای فرماندهی مستحکم و حامیان خارجی که جریان دائمی تجهیزات را تغذیه میکنند. خلاصه آنکه شرایط جدید در حال ایجاد «اقتصاد جنگی» است.
در مرکز این پیکربندی تازه، نیروهای پشتیبانی سریع قرار دارد و دستاوردهای میدانی آن به کنترل لجستیکی تبدیل شده است. گرههای فرماندهی مانند «بیر میرگی» (Bir Mirgui) و مناطق ترانزیتی پیرامون جنوب لیبی و «کفره» (Kufra) اکنون به نقاط اتصالِ دارفور (سودان)، شرق چاد و شمال لیبی بدل شدهاند. اینها گذرگاههای تصادفی نیستند؛ شریانهای یک زنجیره تأمین منطقهایِ جدید هستند که سوخت، خودرو، سلاحهای سنگین و مهمتر از همه سامانههای پیشرفته، مانند سامانههای قابلحمل پدافند هوایی MANPADS همان «موشکهای ضدهوایی دوشپرتاب» را جابهجا میکنند و پشتیبانان خارجی «نیروهای پشتیبانی سریع» را به بازیگری با تأمین حرفهای بدل کردهاند. پول حاصل از طلا و نفت، مسیرهایی که با حمایت شبهنظامیان محلی حفاظت میشوند و لجستیک بیرونی، چیزی را که میتوانست یک شورش منطقهای باشد، به گذرگاه بادوامی برای تکثیر سلاح تبدیل کرده است.
سالها میانجیگری ناموفق سازمان ملل متحد، نهادهای لیبی را تهی و دعاوی حاکمیتیِ رقیب را حلنشده گذاشته است. شبکههای شبهنظامی در جنوب، همپیمان «ارتش ملی لیبی» (LNA) و چهرههای مرتبط با حفتر، اکنون نقش تسهیلگر را بازی میکنند. روابط تجاری آنان با «نیروهای پشتیبانی سریع»، لیبی را همزمان به پایگاه تأمین و کارگزار بدل کرده است.
مانورهای اخلالگرانه دریایی ترکیه و توافق بحثبرانگیز دریایی ۲۰۱۹ جبهه دوم دریایی را به مسئله میافزایند؛ مسیرهای انرژی و طرحهای خط لوله که [رژیم] اسرائیل به آنها وابسته است، اکنون با همان تکهتکه بودن سیاسی که کریدور زمینی را تغذیه میکند، درهم تنیده شدهاند. نتیجه، صحنهای یکپارچه از بیثباتی است که سلاح، انرژی و سیاست را به هم پیوند میدهد.
محاسبه امنیتی عملگرایانه مصر، توازن میان روابط با حامیان منطقهای نیروهای پشتیبانی سریع و ارتش ملی لیبی وابسته به حفتر، بدین معناست که قاهره غالباً راه مهار محتاطانه را بهجای رویارویی قاطع برمیگزیند. بدتر آنکه روابط دوجانبه با تلآویو بر سر جنگ اسرائیل–حماس در غزه و مناقشه گذرگاه رفح، آسیب دیده است. این گسست دیپلماتیک درست در زمانی که هماهنگی بیوقفه حیاتی است، همکاری اطلاعاتی را تضعیف میکند.
جناح جنوبی از سینا فراتر رفته و اکنون پهنه عظیم سهمرزیِ کشیدهِ تا ساحل را دربر میگیرد. قاچاق سلاح از طریق این کریدورهای زمینی، قابلیتهای در دسترس حماس و جهاد اسلامی را ارتقا دهد. ورود احتمالی موشکهای ضدهوایی دوشپرتاب و دیگر سامانههای پیشرفته به زرادخانه غزه، بازی را در حوزه آسیبپذیری هوایی و ریسک تشدید منطقهای تغییر میدهد. فروپاشی ثبات در لیبی همچنین شراکتها و طرحهای انرژی اسرائیل را که پایه اتحادهای منطقهایاند، به خطر میاندازد و اهرم اقتصادی را به میدان نبرد تبدیل میکند.
در برابر این همگرایی، [رژیم] اسرائیل باید همزمان در سه جبهه عمل کند:
نخست، یکپارچهسازی اطلاعاتی با مصر غیرقابلچشمپوشی است. همکاری عملیاتی برای نقشهبرداری، پایش و اخلال در محور «بیر میرگی–کُفره» باید ارتقا یابد و از مناقشات سیاسی سطح پایین مصون بماند. اخلال هدفمند در گرههای لجستیکی و شبکههای مالی توانبخش شبهنظامیان همسو با حفتر باید در اولویت باشد تا زنجیرههای تأمین پرهزینه و غیرقابلاعتماد شوند.
دوم، [رژیم] اسرائیل به کارزار دیپلماتیک منطقهای دقیق نیاز دارد. هدف انزوا نیست، بلکه همسوسازی مشوقهاست. فشار بر حامیان خارجیای که از بیثباتی سود میبرند، چه دولتهای پشتیبان باشند و چه نیابتیها که باید با پیشنهادهای حمایت عملی برای یکپارچهسازی لیبی تحت نهادهای پاسخگو همراه شود. [رژیم] اسرائیل باید آمریکا، امارات متحده عربی و سایر بازیگران اثرگذار را به بازتنظیم موضعشان در قبال لیبی، با هدف تثبیت کشور و محرومکردن نیروهای ضداسرائیلی از پناهگاه امن، ترغیب کند. منافع امنیتی [رژیم] اسرائیل مستلزم لیبیای است که کمتر در معرض پولیسازی توسط جنگسالاران باشد.
سوم، سامانه راهبردی [رژیم] اسرائیل باید ساحل و شمال آفریقا را رسماً در محاسبات مهار ایران ادغام کند. کریدور نیروهای پشتیبانی سریع یک ناهنجاری منزوی نیست؛ جزء پیوستهای از محور گستردهتر تکثیر است که از تهران تا خارطوم و در سراسر مدیترانه امتداد مییابد. تخصیص منابع، مشارکت با اتیوپی و اریتره و سرمایهگذاریهای ضدتکثیر باید بازتابدهنده این واقعیت باشد.
در نهایت، تلآویو باید فوراً رابطه دیپلماتیک خود با قاهره را ترمیم کند، بهعنوان یک ضرورت امنیتی فوری نه امتیاز سیاسی ثانویه. تثبیت رابطه دوجانبه، ستون فقرات عملیاتی لازم برای قطع کریدور را بازمیگرداند. بدون اعتماد سیاسی، اشتراک اطلاعات و کارزارهای رهگیری هماهنگ، مقطعی و ناکارآمد باقی خواهد ماند.
این گزارش در پایان نقشه راهی برای رژیم صهیونیستی تعریف کرده و اینگونه مینویسد: مثلث راهبردی سودان، لیبی و مصر یک ساختار انتزاعی آکادمیک نیست؛ جغرافیایی زنده و کشنده است که اکنون افق امنیتی [رژیم] اسرائیل را شکل میدهد. اگر به حال خود رها شود، شبکههای لجستیکی پدیدآمده، عصر تازهای از تکثیر تسلیحاتی را نهادینه کرده و بحرانها در غزه و سینا را پرتکرارتر خواهد کرد. پاسخ [رژیم] اسرائیل باید سریع، چندبُعدی و بیپرده عملگرایانه باشد؛ نخست اطلاعات، سپس دیپلماسی، و در نهایت یکپارچهسازی راهبردی.
منبع: ایرنا
پایان/













نظر شما